عشق حاضر جواب من p78
زی ی ی ی ی ن گ ...
ای زهر مار ای مرض ای درد! خاموشش کردم! یعنی به این زودی یکو نیم شد! من هنوز خوابم میاد!
خاک بر سر بی ذوقت پاشو احمق داری خیر سرت میری بوسان
مثل فنر بلند شدم باید همرو بیدار میکردم! از اتاق پریدم بیرون سرده! از پله ها پایین اومدم که یدفعه تصادف کردم!
دووف ..دووف ... شاپاالق! نامرد چه جسم سختیم بود!تو اون تاریکی چشامو ریز کردم که چهره ی متعجب
جمن شی فیس تو رخم دیدم
تو چرا وقتی داری راه میری جلوتو نگاه نمیکنی؟
سریع خودم شدم گفتم:
- هه مشکل از من نیست مشکل از توا که همه جا ظاهر میشی! و همیشه هم همونجایی که من هستم!
با انگشت چند بار اروم زد تو سرمو گفت:
- نه مشکل از اینجاست!
و همینطوری که از کنارم رد میشد گفت:
- در ضمن نمیخواد سویون اینا رو صدا بزنی خودم بیدارشون کردم!
خوب پس این کارم که گلابی کرده فقط مونده من برم اماده شم!
دوییدم تو اتاقم داشتم از سرما میمردم ... یه ارایش خیلی کم رنگ دخترونه که حسابی به صورتم میشست کردمو سریع یه شلوار جین ابی کاربونی با یه پیرهن خوشمل تنم کردمو صندالی خوشمل سفیدمو با کیف خوشمل سفیدمو برداشتم!
خلاصه همه چیز خوشمل منم که خوشمل!: ))))
خب دیگه ما که رفتیم خاطراتمان بماند! وسایلمم که قبلا شوتینگ کردم تو ماشین! دیگه این چند روز خیلی با هم بودیم! لحظه های باحالی بود خندیدیم گریه کردیم! پارتی بردمتون! برج ! پاساژ گردی بردمتون! پارکم بردمتون! دعوا هم که کردیم ... دیگه دارم میرم! یکم از هم دور باشیم بهتره وقتی برگشتم داستانو ادامه میدم! پس فعال بابای!
شوخی کردم بابا گریه نکنین ... میبرمتون با خودم ... میبرمتون فقط قول بدید بچه های خوبی باشی شلوغ و پلوغ نکنین! دمتون داغ! پس بزنید بریم!
خیلی خیلی سرد بود واسه همین سیوشرتمو با اجازتون برداشتم!
ای زهر مار ای مرض ای درد! خاموشش کردم! یعنی به این زودی یکو نیم شد! من هنوز خوابم میاد!
خاک بر سر بی ذوقت پاشو احمق داری خیر سرت میری بوسان
مثل فنر بلند شدم باید همرو بیدار میکردم! از اتاق پریدم بیرون سرده! از پله ها پایین اومدم که یدفعه تصادف کردم!
دووف ..دووف ... شاپاالق! نامرد چه جسم سختیم بود!تو اون تاریکی چشامو ریز کردم که چهره ی متعجب
جمن شی فیس تو رخم دیدم
تو چرا وقتی داری راه میری جلوتو نگاه نمیکنی؟
سریع خودم شدم گفتم:
- هه مشکل از من نیست مشکل از توا که همه جا ظاهر میشی! و همیشه هم همونجایی که من هستم!
با انگشت چند بار اروم زد تو سرمو گفت:
- نه مشکل از اینجاست!
و همینطوری که از کنارم رد میشد گفت:
- در ضمن نمیخواد سویون اینا رو صدا بزنی خودم بیدارشون کردم!
خوب پس این کارم که گلابی کرده فقط مونده من برم اماده شم!
دوییدم تو اتاقم داشتم از سرما میمردم ... یه ارایش خیلی کم رنگ دخترونه که حسابی به صورتم میشست کردمو سریع یه شلوار جین ابی کاربونی با یه پیرهن خوشمل تنم کردمو صندالی خوشمل سفیدمو با کیف خوشمل سفیدمو برداشتم!
خلاصه همه چیز خوشمل منم که خوشمل!: ))))
خب دیگه ما که رفتیم خاطراتمان بماند! وسایلمم که قبلا شوتینگ کردم تو ماشین! دیگه این چند روز خیلی با هم بودیم! لحظه های باحالی بود خندیدیم گریه کردیم! پارتی بردمتون! برج ! پاساژ گردی بردمتون! پارکم بردمتون! دعوا هم که کردیم ... دیگه دارم میرم! یکم از هم دور باشیم بهتره وقتی برگشتم داستانو ادامه میدم! پس فعال بابای!
شوخی کردم بابا گریه نکنین ... میبرمتون با خودم ... میبرمتون فقط قول بدید بچه های خوبی باشی شلوغ و پلوغ نکنین! دمتون داغ! پس بزنید بریم!
خیلی خیلی سرد بود واسه همین سیوشرتمو با اجازتون برداشتم!
- ۱.۸k
- ۲۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط